-
یکشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۱۸
-
۹:۱۲ ب.ظ
جواب این سوال کلید معماهای بسیاری است که انسان را از اسفل سافلین تا احسن الخالقین سیر میدهد .
((ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ ﴿5﴾
سپس او را به پستترين [مراتب] پستى بازگردانيديم (5) سوره تین
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ﴿14﴾
آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانيديم و آنگاه مضغه را استخوانهايى ساختيم بعد استخوانها را با گوشتى پوشانيديم آنگاه [جنين را در] آفرينشى ديگر پديد آورديم آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است (14) مومنون
واز مسیر پر ملامت ضلالت وگمراهی صراط همواروامن الهی ،رهنمون میسازد.
يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ ﴿26﴾بقره.
غالب مردم مایلند بفهمند که هدف از آفرینش چه بوده ؟ وهرکسی درهرمذهب ومسلکی در خورفهم خودش ،جوابهایی که حتی خودش را هم قانع نمیکند بلکه همچون مسکّنی است که شاید از هیچ چی بهتر است برای خود یا دیگران میبافد وخیال میکند که از دردو رنج دیگران میکاهد،غافل از اینکه بجای هموار ساختن مسیر یا نشان دادن بهترین مسیر، رههایپر پیچ وخمی که خود نیز از رفتن در آن جاده نا هموار وبی مقصد در تب وتاب است که نتیجه آن در انسان های مذهبی عبارتست از گفته ن آنچه را که عمل نمیکنند .
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿2﴾
اى كسانى كه ايمان آوردهايد چرا چيزى مىگوييد كه انجام نمىدهيد (2) سوره صف))
ویا به قول خواجه حافظ شیرازی که میفرماید :
واعظان کین جلوه در محراب ومنبر میکنند چون به خلوت میرسند آن کار دیگر میکنند
مشکلـی دارم ز دانشمند مجـلس باز پرس توبـه فرمـایان چـرا خود توبه کمتـر میکنند
زیرا به گفته های خودشان باور واعتقاد قلبی ندارند وفقط برای امرار معاش وکسب درآمد دست به چنین کاری میزنند والّا خودشان بایستی اولین عاملان به آن عوامل وپندها باشند و در عمل گوی سبقت را از دیگران بربایند . چرا که اگر اهل عمل باشند،مردم بیش از دیگران حرف های او را قبول میکنند.
هدف :
هدف در افعال انسان فایده ای است که از فعل در نظر میگیرد ویا برای رفع حوائج ونیازهایش ودفع کمبودهایش وکامل کردن نواقصاتش انجام میدهد .
این قضاوت ساده لوحانه ایست که برای هر یک از اجزای یک مجموعه مثلا ً برای اجزای یک خانه یا یک ماشین هدف وفلسفه ای خاصی قائل شویم اما برای کل هستی آن ومجموعه کامل آن هدفی قائل نشویم .
چه زجر آور است که انسان برای جزئیّات زندگی خود مثل تحصیل ، ورزش ، بهداشت وشغل وحتی برای تفریح های خود هدفهای دقیق وبرنامه ریزی های منظم ومنسجم وتعریف شده داشته باشدولی برای کل هستی ووجود خویش دارای هدف روشن وصریح نباشد وچقدر ساده اندیشی است که برای اجزای جهان هستی وکوچکترین کارهای خود هدف قائل باشیم ولی مجموع آن را بی هدف وپوچ بدانیم وچه تناقض شگفت آوری است که طبیعت گرایان وماتریا لیست های بی خدا در هر رشته ای از علوم طبیعی برای تفسیر پدیده های مختلف ، دنبال علت های اساسی واهداف آن میگردند وتا هدف را نیابند دست از تلاش بر نمیدارند وحتی حاضر نیست وجود یک غده طبیعی درگوشه ای از بدن را بی کار بدانند وبرای پیدا کردن فلسفه وجودی آن سالیان سال مطالعه وآزمایش میکنند اما وقتی به اصل آفرینش وفلسفه وجودی انسان میرسند با صراحت ووقاحت خاصّی میگویند ؛آفرینش جهان هستی هیچ هدفی نداشته واساساً پوچ وبی جهت وبدون خالق میباشد ونهایتاً آن را مولود تصادف وتصادم میدانند .
اگر این جهان را منحصر به عالم ماده بدانیم ووجود خدا وخالق این جهان هستی را نفی کنیم با توجه به این که ماده ،فاقد عقل وشعور ودرک میباشد اولاً در تعریف وشناخت انسان که دارای شعور واحساس بوده وحاصل طبیعت وماده است تا ابد به بن بست خواهیم رسید واین ، عقلا ًبرای هیچ کسی پسندیده ومقیول نیست ثانیا ً چون ماده بی ادراک وبی شعور نمیتواند هدف داشته باشد لذا این پرسش(هدف از خلقت) همچنان به صورت یک عقده لا ینحل باقی میماند پس هدف خلقت وقتی معنا پیدا میکند که این جهان دارای خالقی حکیم وعلیم باشد واین خالق دارای قدرت مطلق وعظمت بی نهایت باشد چرا که اگر علم وقدرت وحکمت وعظمت او مطلق و بی نهایت نباشداونیز همانند من وشما در محدوده وانحصارزمان ومکان اسیر نقص وعیب وتغییروزوال خواهد بود واین نیازمندی برخلاف اوصاف خداوندی جهت خلق جهان هستی است .
پس به ناچار باید بپذیریم که این همه کائنات با آن همه عظمت ونظم ونظام خاص خویش ،دارای خالقی بسیار داناست که بر زیر وبم تمام آنچه دراین جهان هستی بوده وهست وخواهد بود آگاه بوده واز هر عیب ونقصی مبرّا بوده است وبی نیاز وبی همتاست
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿1﴾ للَّهُ الصَّمَدُ ﴿2﴾ سوره اخلاص.
حال اگر این خداوند بی نیاز با کمال مطلق ونامحدودش ،دارای هدف باشد خود این هدف برای او نقص وضعف محسوب میشود چرا که اساساً هدف عبارتست از تعیین مقصد که همراه با تدارک دیدن وسایل ومهیّا ساختن شرایط برای رسیدن به مقصد و هدف میباشد. لذا خداوند کامل وبی نیاز نمیتواند دارای هدف باشد زیرا در این صورت دارای نقص وضعف خواهد بود از طرف دیگر بی هدف بودن خلقت وآفرینش نیز با حکمت وعظمت خداوندی سازگار نیست.لذا از یک سو خداوند نمیتواند هدف داشته باشد چون که نیازی ندارد تا برای رسیدن به ان برای خودش هدفی تعیین کند .واز طرف دیگر این که خداوند نمیتواند جهان هستی را عبث و بیهوده وبی هدف خلق نماید زیرا از حکیم،کار بی حکمت وبیهوده ولغو یر نمیزند.
رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿191﴾
پروردگارا اينها را بيهوده نيافريدهاى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار (191) سوره آل عمران))
پس در جواب این سوال که ؛آیا خداوند در آفرینش جهان وانسان ذی نفع است؟وهمچون ما انسانها دارای هدفی خاص است که اگر به آن هدف نرسد اوراشکست خورده وناکام تلقی میکنیم ،پیداست که این نوع بینش ونگرش نسبت به خداوند ،نگرشی بشری وانسانی است ونمیتواند در مورد خداوند صدق کند . بلکه آفرینش احسان وفیض ازجانب خداوند به مخلوقات است واین گونه هدف خداوندی هیچ منافاتی با خداوندی او ندارد
(تفسیر موضوعی قرآن،جوادی آملی،جلد 14ص271- فلسفه وهدف زندگی، علامه محمد تقی جعفریص67)
تحلیلی دیگر در جواب این سوال اینست که خداوند (فاعل)از آنجائیکه موجودی کامل وبی نیاز است کوچکترین غرضی که رفع حاجت اوکند نداشته است اما کارهای خداوند (فعل)پیراسته از عبث ولغو بوده وحتما ضدارای هدفی حکیمانه است واین هدف وغایت به خود فعل برمیگردد نه به فاعل یعنی فاعلیّت خداوند مانند فاعلیّت مخلوق نیست((لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ ﴿11﴾ چيزى مانند او نيست و اوستشنواى بينا (11) شوری)) لذا تشبیه افعال خداوند به افعال انسان کاری است نادرست ،ناپسند ونامعقول است .نتیجه اینکه آفرینش بی هدف نیست اما این هدف به آفریدگار بر نمیگردد بلکه به مخلوقات بر میگردد (معارف قرآن(1-2-3)«خداشناسی،کیهان شناسی،انسان شناسی»محمدتقی مصباح یزدی ص154-179).
وبه قول مولوی که در مثنوی معنوی میفرماید:
من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم
علامه طباطبائی در جواب به سوال «هدف خداوند از خلقت وآفرینش انسان وجهان چیست» همانند قاضی سعید قمی (در متاب شرح توحید شیخ صدوق،ج اول ص81) قائل به دو نوع هدف میانی ونهائی بوده وهدف متوسط یا میانی را عبادت وآزمایش الهی میدانند:
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ﴿56﴾ الذاریات
و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند(56)
- لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً(7) سوره هود
تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد
الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ ﴿2﴾و سوره ملک
همانكه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد و اوست ارجمند آمرزنده (2)
وهدف غائی ونهائی را کامل انسان درجهت سیر الی الله ووصول به مبداء نور هستی میشمارند:
إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً (30)سوره بقره
من در زمين جانشينى خواهم گماشت.
وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ ﴿76﴾ سوره حج
و [همه] كارها به خدا بازگردانيده مىشود .
إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ ﴿156﴾ سوره بقره
ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم .
(ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن،علامه طباطبائی، ترجمه محمد باقرموسوی همدانی ج18ص612).
درتفسیر نمونه هدف از آفرینش انسان وجهان ،تکامل موجودات ومخلوقات معرفی شده وآنرا دریافت رحمت خدا دانسته اند ودر ادامه افزوده اند که همه چیز برای تکامل هدف غائی خلقت است وچون وچرائی در آن راه ندارد
تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا ﴿44﴾ سوره اسرا
آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست او را تسبيح مىگويند و هيچ چيز نيست مگر اينكه در حال ستايش تسبيح او مىگويد ولى شما تسبيح آنها را درنمىيابيد به راستى كه او همواره بردبار [و] آمرزنده است (44)
(تفسیر نمونه مکارم شیرازی ج22ص393).
ملا صدرا با تاسی از حرکت جوهری در جواب فلسفه وجودی وهدف از خلقت می فرمایند:خلقت جهان برای پدید آمدن نباتات وگیاهانند وگیاهان پدید وگیاهان پدید آمدند تاحیوانات پدید آیند ومقصود از پدید آمدن حیوانات ،پدید آمدن بدن انسان است
وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لَّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿13﴾ جاثیه
و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است به سود شما رام كرد همه از اوست قطعا در اين [امر]
براى مردمى كه مىانديشند نشانههايى است (13)
وهدف از پدید آمدن بدن انسان، خلقت روح انسانی ونفس ناطقه است ((وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي س حجرآیه 29 – وسوره ص آیه 72)) ونفوس ناطقه مقدمه پدید آمدن ولی کاملند که خلیفه خداست.( إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً سوره بقره واسرار آلات ،ملاصدرا ص190).
انسان خلیفه الهی است از این رو شرط خلیفه شدن ومهمترین ویژگی خلیفگی، تمام درونی ونیک را به خداوند منتهی کردن ومتصل دانستن است وشرط این امر ، در هر اموری خود رانیازمند محض ومطلق دانستن بخداست .
يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿15﴾ سوره فاطر
اى مردم شما به خدا نيازمنديد و خداست كه بىنياز ستوده است (15)
وجانشینی خداوند بر روی زمین امانتی است که خداوند آن را دروجود انسان بودیعه نهاده است وفقط با تکیه بر توکل خداوند متعال در کنار تقوی ودانش میتوان درمسیر هدایت الهی قرار گرفت.
تکیه بر تقوا ودانش در حقیقت کافری است راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
نتیجه :
انسان به جهت استعداد وویژگی های خاصی که دارد پس از فراهم شدن زمینه های لازم وتعلیم اسماءاعظم الهی(وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا س بقره
آیه 31) ودمیده شدن روح خدائی در کالبد او ((وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي س حجرآیه 29 – وسوره ص آیه 72)) مورد تحسین وتایید خالق خویش
فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ﴿14﴾ مومنون
ومسجود فرشتگان وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿34﴾
و چون فرشتگان را فرموديم براى آدم سجده كنيد پس بجز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد [همه] به سجده درافتادند (34)
قرار گرفته است. تا مسیر هدایت کمال رابپیماید وبه لقاء پروردگارش نائل آید وبه همین جهت گفته شده است: هرکسی که خود رابشناسد خدای خویش را خواهد شناخت (مَن عَرَف نَفسه فَقَد عرفه ربَّه رسول اکرم) وخود شناسی از بهترین وبرترین دانش ها وشناخت هاست (معرفه النّفس اَنفَعُ المعارف حضرت علی (ع) )
اگر کسی خود را بشناسد وفلسفه وجودی خویش را بداند وارزش وعظمت آفرینش خویش را بفهمد تعیین صراط در مسیرهدایت برایش ممکن خواهد بود وهر لحظه بطور آگاهانه وهوشیارانه مواظب رفتار وافکارخویش خواهد بود تا گوهر گرانبهای خویش رابه حد اعلای کمال برساند ومراتب ومدارج عالی انسانیت را از جمادات ونباتات تا حیوانات وانسانیت پشت سر بگذارد واز مقام شامخ ملائک گذرکرده تا به والاترین مقامات وصال واتصال نائل گردد.
واینجاست که میفهمیم که خداوند از بشر اطاعت صادقانه ،عاشقانه وآگاهانه میخواهد تا به ملاقات پروردگارش نائل گردد
الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ﴿46﴾ بقره
همان كسانى كه مىدانند با پروردگار خود ديدار خواهند كرد و به سوى او باز خواهند گشت (46)
نه اطاعت ریاکارانه ومصلحت طلبانه ونه اطاعات وعباداتی از روی عادت یا حاجت وبا برای رسیدن به حوری وشراب ویا ترس از آتش وعذاب .
وقطعا ً برای اهل معرفت پوشیده نیست که متوسطان ودوناناز درک این مراتب ومراحل عاجز وناتوان بوده وخواهند بود لکن خداوند از هرکسی به قدر توانائی او حساب خواهد کشید
لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا ﴿286﴾ بقره
خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايىاش تكليف نمىكند.
واینجاست که رعایت حفظ مراتب رمزی است برای اهل معرفت که رعایت نکردن آن موجب خروج از مسیر هدایت میگردد.
هر مرتبه از وجود حکمی دارد گر حفظ مراتب نکنی زندیقی
انسان برای سیر صعودی مراتب ومراحل کمالاتش ناگزیر از طی طریق وخروج از عوامل دنیوی وحیوانی است.اما در جا زدن در عالم خاکی وماندن در خصوصیات و ویژگی های حیوانی ، اورا در ردیف حیوانات وبلکه پست تر از آنها قرار میدهد
أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿179﴾ اعراف
آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند [آرى] آنها همان غافلماندگانند (179)
لذا انسان نیازمند به شستوشوی روحی واخلاقی از عوالمات دنیوی وحیوانی است تا به فلسفه وجودی خویش هم پی ببرد وهم دست بیابد.
گر درطلب گوهر کانی ، کانی ور درپی جستوجوی جانی جانی
من فاش کنم حقیقت مطلب را هرچیز که در جستن آنی ، آنی
حضرت داود (ع) از خداوند تبارک تعالی میپرسد کهچرا مخلوقات را خلق کردی ؟خداوند سبحان میفرماید: دوست داشتم تا شناخته شوم پس خلق کردم تا مخلوقات مرا بشناسند.
بر این اساس مبنای خلقت را عشق ودوست داشتن گذاشته اند( يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ س مائده54)
خلاصه اینکه :اگر انسان بخواهد که تغییرکند باید خواسته ها وافکارش را تغییر دهد والا هیچ گونه تغییر وتحولی در انسان رخ نخواهد داد واین اولین وساده ترین تغییری است که برای تحول روحی انسان، الزامی است.
آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست عالمی دیگر بباید ساخت از نو آدمی
ودر پایان از نویسنده این مقاله استاد محترم وبزرگوارم سید حسین علیانسب سرابی تقدیر وتشکر مینمایم که ما را از بینش ودانش خودشان بی بهره نفرمودند . آذر ماه سال 1387